به یک بفرمازن نیازمندیم!

به گزارش وبلاگ سرمایه، کاغذی A 4روی اغلب شیشه های نمایشگاه مبل چسبانده شده و روی آن نوشته به بفرمازن نیازمندیم. برای دقایقی متوجه منظور این جمله نمی شوم، اما طولی نمی کشدکه با صدای پسر جوانی که می گوید: از مغازه ما تماشا کنید. همه جور مبل از راحتی گرفته تا سلطنتی داریم و ... رشته افکارم پاره می گردد و حالا معنی این جمله را درک می کنم.

به یک بفرمازن نیازمندیم!

به گزارش همشهری، درست چند قدم جلوتر از ویترین مغازه ها ایستاده اند و مرتب به رهگذران تعارف می نمایند تا به فروشگاه آن ها هم سری بزنند. شاید روزی 12ساعت روی پا بایستند، اما همه کارشان گفتن چند جمله کوتاه، اما تکراری است که گاهی کلمات کلیدی و مجذوب کننده تبلیغی هم چاشنی اش می نمایند تا توجه مشتری را جلب نمایند.

بفرمازن های مختلف در یک راسته، باهم رقیب هستند، اما به نظر می رسد با هم توافق رسیده اند تا هر وقت مشتری مشتری به جلوی مغازه شان رسید، به سمت او بروند و مزاحم بازار گرمی همکارشان نشوند.

آن ها سعی می نمایند در لحن و جملات هم تفاوت هایی داشته باشند که مشتری جلب کن باشد. بعضی از آن ها طنز ظریفی چاشنی کارشان می نمایند تا هم عابرانی که دارند با عجله رد می شوند لبخند بزنند و هم خودشان کمی تنوع در کارشان داشته باشند.

به شماره یکی از آگهی ها بفرمازن، نصب شده روی شیشه زنگ می زنم تا از چند و، چون این کار بیشتر بدانم. مردی تماس را پاسخ می دهد: ما به یک کارگر ساده خوش بیان برای تعارف زدن به مشتری از بیرون به داخل مغازه نیازمندیم. بیمه نداریم. حقوق 3میلیون تومان ثابت و هر مشتری که بفرما بزنید و خرید کند 150هزار تومان پورسانت برایت حساب می گردد. ساعت کاری هم از 10صبح تا10شب و معمولا پیک کار از ساعت 11 صبح تا یک ظهر و عصر هم از 6 بعدازظهر تا 9شب است.

هر مشتری 100 تا 150 هزار تومان

عصر است و گرمای هوا بیداد می نماید. پسر جوانی مانند همه بفرمازن ها از من دعوت می نماید تا از فروشگاه شان تماشا کنم. نامش بصیر است. 23 سال دارد و دوره ابتدایی را در کابل خوانده است.

می پرسم زن و بچه داری؟ می گوید: مجردم. اگر عیال وار بودم که در این کار دوام نمی آوردم. حدود10 ساعت کار می کنیم. در آخر هرروز هم به تعداد مشتریانی که به دعوت ما وارد فروشگاه شده اند و خرید نموده اند، بین 150 تا 200هزار تومان دستمزد می گیریم. اگر هم نتوانیم به خوبی مشتری جذب کنیم عذر ما را می خواهند و فرد دیگری را جایگزین می نمایند.

او در ادامه از دشواری های کارش می گوید: روز های اول سخت بود. ساعت ها سرپا ایستادن و به زور مردم را تشویق به خرید کردن کار آسانی نیست، اما الان دیگه عادت نموده ام و تقریبا چم و خم کار را یادگرفته ام. بعضی از دوستان و برادرم هم در همین راسته، مشغول هستند و به همین دلیل کمتر دلتنگ شهر و دیارم می شوم.

نه بیمه داریم و نه آینده

در این بازار بیش از هزار نمایشگاه برای عرضه مبل وجود دارد. بفرمازن بعدی، برخلاف بصیر ریز جثه است و بیشتر از 17سال ندارد. خودش را علی معرفی می نماید و می گوید: اهل تربت حیدریه هستم و یکسالی می گردد برای این نمایشگاه دار کار می کنم. هرچند که حقوق این شغل دندان گیر نیست، اما همین که جای خواب دارد از هیچی بهتر است. بیشتر همکار های من سن و سال چندانی ندارند و از بیکاری و نداشتن مهارت در حرفه ای خاص اینجا کار می نمایند. البته دیگر در بفرمازنی، حسابی حرفه ای شده ایم و به خوبی مشتری را از رهگذر تشخیص می دهیم. من می دانم چه جمله را برای کدام مشتری استفاده کنم تا راضی به تماشا اجناس مغازه گردد. خیلی وقت ها این جمله ها و تبلیغات ابتکار خودم است. مثلا این مغازه اجناسش خارجی است و جدیدترین محصولات بازار را دارد و ...

با دستش مبل راحتی مشکی رنگ که دسته و پایه طلایی اش جلوه زیبایی به آن داده، اشاره می نماید و می گوید: همین مبل را می بینید، قیمتش مقدار 3سال حقوق من است. شغل بفرمازنی نه بیمه دارد و نه آینده. در این کار باید مودب و خوش پوش باشی تا مشتری بیشتری را جذب کنی.

صدای اذان مغرب از مسجد سر چهارراه طنین انداز شده و شب در پشت نورپردازی های مختلف نمایشگاه ها گم شده است. خلوتی برای این خیابان معنا ندارد و با خنک شدن هوا جمعیت بیشتری در پیاده رو ها در رفت و آمد هستند و کوشش بیشتر بفرمازن ها که دیگر برای ثانیه ام هم حتی روی جایگاه نمی نشینند تا مشتری را از دست ندهند.

منبع: فرارو

به "به یک بفرمازن نیازمندیم!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "به یک بفرمازن نیازمندیم!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید